محل تبلیغات شما

ساعت هشت و نیم صبحه و الان خیلی زوده واسه غصه خوردن، روزای عادی این ساعت از روز فقط دلم خواب یا صبحانه میخواد اما امروز با یه قلب جمع شده بیدار شدم و هرچقدر هم نفس عمیق بکشم و عمیقاً به زندگیم و داشته هام فکر کنم انگار جوابگو نیست.

 

تمام طول مسیر تا وقتی رسیدم شرکت موبایلم رو چک نکردم، دلم نمیخواست هیچ پیامی ازش بخونم ولو دلجویی باشه 

از هم فاصله گرفتیم، فکر میکنم ده روزی باشه حتی هفته پیش که اومد هم هیچ حرفی با هم نزدیم و چیزی خوب پیش نرفت فاصله ها داره بیشتر میشه. از دو دنیای کاملاً متفاوتیم با تفکرات متفاوت دوستش دارم و وقتی کنارمه آرومم اما این روزها فکر میکنم شاید خیلی چیزهایی مهمتری هم باشه که من باید قبل تر از این ها بررسیشون میکردم و عمیق تر بهشون فکر میکردم برای گرفتن مهمونی یا رفتن به محضر خشک و خالی خیلی دو دلم و نمیدونم چه کاری درست تره اون که دلم میخواد و جیبمو خالی میکنه یا اونی که عقلم میگه و هزینه هاش منطقیه

فردامون پر از ابهامهه. نمیدونم قراره کی سر و سامون بگیریم تو همه زمینه ها مشکلات من متفاوت از دیگران بوده همیشه  همه آدما تو شرایط مشابه من در صدد جور کردن جهیزیه و خونه زندگی جمع کردن هستن اما من نه تنها این مرحله رو ندارم بلکه نمیدونم تا کی قراره منتظر بمونم تا کارای رفتنمون درست بشه

دیشب از شدت هجوم فکر و خیال اصلا گرسنم نشد و یادم رفت که از ناهار تا وقت خواب به جز یه اسپرسو و سه تا دونه ویفر کوچیک هیچی نخوردم الان دلم داره قار و قور میکنه و من هنوزم تمایلی به خوردن چیزی ندارم.

سرم پر از فکر و نگرانیه، نمیدونم خیلی دلم میخواد ریلکس باشمو به هیچی فکر نکنم اما نمیتونم اضطراب و استرس من رو از پا در میاره

دلم میخواست یکی از در بیاد تو و بگه لی لی اگه میخوای هیچوقت حتی تو دلت پشیمون نشی فلان کار رو انجام بده، بعضی وقتا وقتی همه چیز به دوش خودت و با مسئولیت و فقط تصمیم خودته انگار سخت ترین کار دنیا میشه این به عهده گرفتنه سخت ترین کاره این مسئولیتِ خیلی سنگینه و من هم که شونه هام طاقت این چیزا رو ولو واسه همچین تصمیمی نداره، گاهی دلم میخواست سام یه سری مسایل رو شخصا هندل میکرد و اصلاً من رو در جریانشون نمیگذاشت حتی خسته شدم از بسکه تو همه چی میدون رو باز میزاره و میگه خودت تصمیم بگیر 

اینا کوچکترین و به اصطلاح ساده ترین اتفاقای ممکن شروع رابطه رسمی هستن که من رو به این حال میندازن و رابطمون رو شکراب میکنن پس وای به روزی که مشکلات اصلی و واقعی تر زندگی شویی سر و کله شون پیدا بشه

حالم هیچ خوش نیست و گفتم شاید با نوشتن تو این صفحه ای که فقط و فقط متعلق به خودمه یکمی سبک بشم

اگه اینجا رو میخونید واسم دعا کنید، انرژی بفرستید

نمیدونم اگه کاری از دستتون بر میاد حتی اگه نوشتن یه جمله واسم باشه از من دریغ نکنید 

هشتِ هشتِ نود و هشت

اولین سردرگمی های شروع رابطه رسمی

خوشحالوم که تو رِ نومزِه کِردوم :)

رو ,دلم ,فکر ,هم ,تو ,خیلی ,من رو ,دلم میخواد ,سخت ترین ,شروع رابطه ,و فقط

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها