محل تبلیغات شما

تاریخ جالبیه، نه؟

اگه زودتر بهش پی برده بودم میتونستم برنامه ریزی کنم و تاریخ عقدم رو همزمان بذارم :))

آخه تاریخا واقعاً مهمن، چرا خیلیا مسخره میکنن وقتی تو در یک برهه زمانی میخوای یه کاری رو انجام بدی و در تکاپو هستی وقتی میتونی قشنگترین تاریخ رو انتخاب کنی خب چرا نکنی؟؟ اینجوری هم بهتر توی ذهنت میمونه هم خب یاداوریش هم قشنگتره دیگه

حالا کاری به اونایی که میخوان تاریخ زایمانشون رو جابجا کنن ندارم و تاییدشونم نمیکنماااا

واسه عقد و اینجور کارا میگم، هم اول ربیع الاوله هم تاریخش قشنگه هم پاییزه هم به به :)) بگذریم.

تازه تاریخ سال دیگه که میشه 99/09/09 از همش قشنگتره به نظر من کی میدونه اون موقع کجاییم و داریم چیکار میکنیم :) شادیم یا غمگین اینجایی هستیم که الان هستیم یا یه جای خیلی دورتر کیا هنوز کنارمون هستن و کیا رو حذف کردیم یا حتی از دست دادیم این گذر زمان چیز عجیب غریب و جالبی بوده همیشه واسه من

مثلاً اینکه پارسال این موقعا اوایل رابطه دوباره م با سام بود و همه چی تازه داشت جوونه میزد بینمون و الان از صبح همچنان فکرم هزارجور دغدغه مراسم عقدمون رو داره جالبه دیگه، نیست؟

و سال دیگه نمیدونم چقدر از خواسته هامون رو جلو بردیم و تو چه وضعیتی هستیم

ان شالا که خیلی خیلی خیلی از الان اوضاعمون بهتر باشه و شاد و خوشحال و آروم باشیم هرجایی که هستیم و هرکاری که میکنیم

یه عادت گندی که دارم وقتی نزدیک انجام دادن یه کار مهمی میشه و هنوز کامل تدارکاتش رو انجام نداده باشم یه دلشوره عجیب غریبی میفته به جونم که میتونه فلجم کنه

از صبح واسه سفره عقد پیام دادم و هنوز جوابم رو نداده کی برم واسه قرارداد و عکاسی هم قراره فردا برم کارهاشو ببینم که اگه خوشم اومد تایمم رو باهاشون ست کنم

لباس خودم هم که تا اینجا دست خیاطه و هزار تا کار نکرده دیگه دارم که نمیدونم چجوری باید هندلشون کنم تا 1 آذر فقط 22 روز دیگه مونده

مطمینم که از پس همشون برمیام اما این دلشوره ای که به جونم میفته اتفاق خوبی نیست و جدیداً هم خیلی اتفاق میفته

تا کوچکترین تغییری تو برنامه هام پیش میاد اینجوری به هم میریزم

چی بگم

کلاس زبان هم که این کتابی که شروع کرده بودم تموم شد و شنبه امتحان چهار درس آخر رو باید بدم لازمه بگم که هیچی نخوندم و هیچ مبحثی یادم نمیاد یا خودتون میدونید دیگه؟

بعدش هم ترم جدید شروع میشه

یوگا هم که دلیل حال خوبمه و به هیچ وجه دلم نمیخواد از دستش بدم بسکه بهم آرامش و انرژی میده دلیل همه ش هم مربی فهمیده و خوبمه

سرکار هم اوضاع طبق همون روالی که قبلاً گفتم داره میره جلو نصف همکارا میان و نصف دیگه میرن خونه با حقوق تا اوضاع نهایی مشخص بشه

از لحاظ وزن هم میدونم که کمی کم کردم اما اینکه وزنم چقدر راست بگه هم مطمئن نیستم

امروز صبح که خودمو وزن کردم 66.400 بودم و اگه اینجوری باشه خیلی خوب پیش رفتم و به هدفم که 65 بود فعلاً ، نزدیک شدم البته هیچ ورزشی جز یوگا در کار نبود و من فقط از لحاظ خورد و خوراک و کالری های مصرفی کمی رعایت کردم وگرنه که آخر هفته ها که سام میاد هم همچنان شام و خوردن هله هوله ادامه داره. یعنی اگر من کنار این ها ورزش همیشگی خودم یعنی آمادگی جسمانی هم ادامه میدادم که داره یک سال از وقتی برای آخرین بار میرفتم میگذره الان حسابی فیت و خوشکل شده بود بدنم :(

اما واقعاً هم وقتش رو ندارم هم اینقدر استرس دارم و شلوغم و فکرم درگیره که نمیتونم روزای فردم رو هم فول کنم و بهشون احتیاج دارم واسه لم دادن و فارغ بودن

هووف چقدر حرفای بیربط زدم

اما واقعاً وقتایی که اینجا مینویسم یخورده ذهنم نظم میگیره و آروم میشم

بهرحال مثل همیشه

اگه منو میخونید

wish me luck

یا علی

فعلاً

 

هشتِ هشتِ نود و هشت

اولین سردرگمی های شروع رابطه رسمی

خوشحالوم که تو رِ نومزِه کِردوم :)

هم ,رو ,خیلی ,تاریخ ,یه ,الان ,هم که ,و آروم ,از لحاظ ,سال دیگه ,به جونم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها